پاتوووووووووووووووووووووووووق
طنز و شوخی (اینجا همه چی در همه)
درباره وبلاگ


خوش اومدین نظر یادتووووووووووووووووووووون نره امیدوارم خنده همیشه روی لباتون بیاد اینجا جای طنزو شوخیه منتظر نظرات و انتقاداتتون هستم

پيوندها
آسان گیم
یاسمنگولا
برتسس ماه
ورود افراد بی جنبه ممنوع
همین نزدیکی
دوستی
گروه علمی فرهنگی اطلاع رسانی شاهین
از هرچی یه چی
از هرچی یه چی
www.darkheel.blogfa.com
اشک غم
از الف تا ی در عمومنده
دکی جون & مامی جون
در هیاهوی عشق
ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان باتوق و آدرس moonprincess.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 11
بازدید ماه : 11
بازدید کل : 8461
تعداد مطالب : 16
تعداد نظرات : 14
تعداد آنلاین : 1


خبرنامه وبلاگ:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید



چت




کد متحرک کردن عنوان وب

کد پیغام خوش آمدگویی
نويسندگان
رویا

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, :: 21:44 :: نويسنده : رویا

‿^منــــــــــــــم بیـــام؟
-نـــه عزیزم! ما میخوایم بریم آمپول بزنیم!
.
.
.
.

(◕︵◕)گَنـــــدترین نوستالژی بچگیم؛وقتی میخواستن منو از سرشون باز کنن
 

 
چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, :: 21:38 :: نويسنده : رویا

کاش مخابرات
یه روز صبح بهت اس ام اس میداد:

مشترک محترم و عزیز ما،
شما قبلا در طول روز فلان شماره رو دویست بار میگرفتی

اس ام اس که حرفش رو نزن،
اینقدر زیاد بود که ما حساب کتابش از دستمون در میرفت
حتی بعضی اوقات اس ام اس هاتون اینقدر خوشگل بود
که برا خودمون سیوش میکردیم
حتی یه شب، ( زمستون بود فکر کنم)، اینقدر حرفای خشگل خشگل میزدین و ما هم هی گوش میدادیم
که پای تلفن خوابمون برد،
یادمون رفت بقیه پول تلفن شما رو حساب کتاب کنیم

حالا مشترک
حالا مشترک محترم و عزیز،
چی شده که این روزا دیگه خبری ازت نیست؟
چیزی شده؟
چرا اون شمارهه رو دیگه نمیگیری؟
یه اس ام اس خالی هم حتی نمیدی

منِ مخابرات، اون دوره رو باهاتون زندگی کردم، حقمه که بدونم

تو هم اس ام اس بدی بگی:
بیخیال رفیق،
این روزا هم میگذره.....
 

 
چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, :: 21:31 :: نويسنده : رویا

یکی تعریف می کرد:


سر یکی از کلاسا استاد که یه پروفسورم هست از یکی از پسرا درس پرسید

طرفم نتونست جواب بده

استاد عصبانی شد دراومد بهش گفت:

این چه وضعشه؟

همین شماها هستین که درس نمی خونین بعد از یه مدت از دانشگاه اخراج میشین

میرین تو خیابونا ولگردی می کنین ساک می زنین....

ما :|
 

 
چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, :: 21:26 :: نويسنده : رویا

یه روز واسه گردش با دوستام (پسر و دختر ) رفتیم یه جا سر سبز .یه مسیره اب هم از اونجا رد میشد. از ماشین که پیاده شدیم شلوار و لباس راحت پوشیدیم.
دخترا رو از اب داشتیم رد میکردیم که یکی از دخترا لیز خورد .آبی هم که رد میشد سرعت داشت و زیاد بود .منم نزدیک ترین ادم به اون بودم .چشتون روز بد نبینه .اولین جایی که دستش اومد رو دختره گرفت و جایی نبود جز شلوار راحتی من + شرت مبارک ،اونم از پشت سرم .منم از
جلو از ترس آبرو محکم بالا گرفته بودمش .از اون داد و بیداد که یکی کمکم کنه .از من داد و بیداد که شلوار رو ول کن ترو خدا .اونم محکم تر میکشید.
بچه ها هم همه رو زمین ولو شده بودن و حالا نخند کی بخند .دختره دیگه سرشم کم کم تو اب بود و کمر شلوار و شرت منم که دیگه شده بود دهنه گونی برنج 50 کیلویی .
نمیدونستم پشتم رو کدوم طرف کنم کمتر ادم باشه
خدا خیرش بده یکی از دوستام اومد و دستش و گرفت و ...
من قرمز اون قرمز ....
تا همین الانشم میبینمش سرخ میشه منم سرخ میشم :|
 

 
چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, :: 21:20 :: نويسنده : رویا

توي گمرک بين المللي يک دختر خوشگل که يه موصاف کن برقي نو از يه کشور ديگه خريده بوده از يه پدر روحاني ميخواد کمکش کنه که اين موصاف کن رو تو گمرگ زير لباسش بزاره و بيرون ببره تا خانم خوشگله ماليات نده. پدر روحاني ميگه: باشه ولي بشرطه اينکه اگه پرسيدن من دروغ نميگم. دختره که چاره نداشته ميگه باشه. دم گمرگ مامور ميپرسه: پدر چيزي با خودت داري که اظهار کني؟ پدر روحاني ميگه: از سر تا کمرم چيزي ندارم! مامور از اين جواب عجيب شک ميکنه و ميپرسه: از کمر تا زمين چطور؟ پدر روحاني ميگه: يه وسيله جذاب کوچيک که زنها دوست دارن استفاده کنن ولي بايد اقرار کنم که تا حالا بي استفاده مونده. مامور با خنده ميگه: خدا پشت و پناهت پدر. برو… :)) 

 
چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, :: 20:46 :: نويسنده : رویا

پسر داییم رفته بود خواستگاری ، وسط بحث داییم دیگه نمی تونسته جلو خودشو بگیره پا میشه میره دستشویی ... خلاصــــــه !!! گلاب بروتون سمفونی مردگانی راه می ندازه نه ایی طور ...! ملت نمی دونستن چجور خودشونو بزنن به اون راه ، پسر داییمم که جعبه مداد رنگی فایبر کاستل شده بود ... بالاخره بعد از نیم ساعت کنسرت ... دایی نفس نفس زنان میزنه بیرون ... همه بر میگردن نگاش میکنن ببینن سالمه یا نه ! بعد از چند لحظه سکوت مطلق ... دستاشو با شرروار مبارک خشک کرد و یه نیگا به جمعیت کرد و گفت : " به نظر من مهریه بالا واقعا بی خوده ... "

داییم B|
پسر داییم o.O
زن داییم o.O
کل فک و فامیل طرف :|
همسایه های هم جوار خونه طرف :|
شروار دایی :|
توالت :((((((((((
فک و فامیله داریم؟

 



ادامه مطلب ...